http://www.zigzagmag.com/article/default.aspx/31
Wednesday, December 13, 2006
Monday, December 11, 2006
Friday, December 08, 2006
شجریان را چه شد؟
شجریان را چه شد؟
امروز موقع کار در اداره داشتم نواهای سحرانگیز همراهی مشکاتیان با شجریان را در «بر آستان جانان» شاید برای بار هزارم گوش میکردم که به صرافت افتادم تا دلیل عدم کهنگی این سری از آثار با صدای استاد را دریابم. چرا تو وقتی مرکبخوانی، بیداد و دستان را میشنوی حتی اگر هزار بار؛ خسته نمیشوی؟ تجربهی خودم که اینطور بوده. آن وقتها که هنوز CD باب نشده بود، کاست «عشق داند» را دو باری به قول دوستی «فسیل» کردم و هنوز خسته نشدهام از بازشنیدناش. کاستی که هنوز سرّ ماندگاریاش و علت تاثیر شگرفاش را بر روح و جانم به طور کامل نفهمیدم. شجریان –به نظر من- در اجراهای دو نفرهاش و گاه که همدلی بسان «مرحوم ناصرخان فرهنگفر» که گوئی صدای سازش جدا نیست و حل میشود در نغمههای ساز اصلی، در کنار دارد؛ به اصل خویش و خویشتن خویشاش نزدیک میشود. تو آنجا جواب ساز تنها نمیشنوی، صدای آواز تنها نمیشنوی. کُلّهم نور واحد. مزهی این صدا فرق دارد. گاه هم پیش میآید که همهی گروه یکدلاند مانند گروههای پایور و شیدا و عارفِ قدیم هرچند با کمی سختی اما یکزبانی حاصل میشود. مزهی این هم چیز دیگریست.
حالا سالهاست که از استاد چیز جدیدی در خور نشنیدم. حتی کارهای منتشر شدهی آخرش با لطفی هم چنگی به دل نمیزد و اگر به یمن بازآفرینی تصنیفهای قدیمی برای نسلی که نشنیدهاند آنها را نبود، بهجاست که گفته شود: حیف اوقات که یکسر به بطالت برود. وقفهی طولانی شجریان با گروه علیزاده هم بر دلسردی امثال من تاثیر گذار بوده و خدا را شکر گوئی به آن خاتمه دادهاند.
جوابی که برای سوال ابتدای سخن یافتم هم چیزی نبود مگر اینکه بافت عجیب موسیقی سنتی اعم از دستگاهی و مقامی چنان است که عامل «نَفَس» بر آن تاثیری بسیار دارد. این « عامل نَفَس» نه همان قدرت حبس هواست که برخی برتری خواننده را به آن وابسته میدانند بلکه نَفَس اینجا یعنی «احاطهی تام و تمام داشتن بر عالم درون و معنا». اگر استاد ادبیات نیز باشی اما سرّ شعر را نیابی و یا فوق تکنیک نوازندگی باشی اما ارزش معنوی نت نت آنچه مینوازی را ندانی؛ کار یکصدا نمیشود. یکی نمیشود. علیزاده در تکنیک نوازندگی مثال بارزیست. اما دیدی وقتی بهتنهائی و بداهه مینوازد چه حسی دارد و چگونه نت به نت را بر جانت مینشاند؟ وقتی غم یکرنگ کردن گروه نداشته باشد سارش به تنهائی عجب دلنشین است. دو نفر که عالم جوانی و جویای نام بودن را طی کردهاند را دیدی چگونه به صحبت مشغولاند؟ وجود جوان خامی در کنار ایشان از یکدستی فضا میکاهد. به همین دلیل حضور همایون را در کنار پیران موسیقی روا نمیدانم. چرا که بعید میدانم از تربیت و سیر و سلوک پدر را در آنزمان که با پیران موسیقی میخواند، بهرهای داشته باشد. شجریان به گفتهی دوست و دشمن ره صدساله را یکشبه پیمود و لایق همنشینی با پیران شد. اما نه فقط قدرت درک عظیم و استعداد بیهمتای او در آموختن موسیقی برای این رهپیمائی کافی بود. عرصهی تربیت پدر که وی را از کودکی با مشایخ شهر و دیار همراه میکرد از طرفی و آموزشای معنوی وی بیگمان در رشد شخصیت محمدرضا از اوان کودکی تاثیری هنگفت داشته. کمبود رشد معنوی همایون در خلق آثارش مشهود است. صدای سازش معنویت ندارد. سوخته نیست. یا اگر دارد به لطف تاثیر الحان است. خودش بعید است که چیزی در چنتهی ابراز داشته باشد. دلبستن شجریان نیز به وی بی تامین این وجه در کنار آموزش سختگیرانه؛ کاری از پیش نخواهد برد.
باشد که روزی به هوش آیند!
Wednesday, December 06, 2006
نصیحت لقمان به فرزند
دو چیز را همواره فراموش کن : اول نیکی که به کسی می کنی و دوم بدی که کسی به تو می کند
و چهار چیز را در خود نگهدار :
اول وارد مجلسی شدی زبان را
دوم بر سر سفره ای نشسته ای شکم را
سوم بر سر نماز ایستاده ای دل را
و چهارم در منزل کسی وارد شدی چشم را
ريختن آراء به درون صندوقهای رای....... تنهادموکراسی نیست
مهندس سيد امير خرم