Thursday, March 06, 2008

رانندگان تاکسی تورنتو زیر خط فقر

http://www.politicofcanada.blogspot.com/

رانندگان تاکسی زیر خط فقر

روز چهارشنبه 13فوریه ساعت 10 صبح کنفرانس مطبوعاتی در مورد وضعیت رانندگان تاکسی تورنتو در محل سالن شماره 2 در شهرداری تورنتو برگزار شد. این گزارش 30 صفحه ای خود حاصل مطالعاتی بود که از نوامبر 2006 تا اکتبر 2007 طول کشیده بود. بر اساس یافته های این گزارش، رانندگان تاکسی شیفت ساعتی 3.44$ درآمد دارند و آنها حداقل هفته ای 72 ساعت کار می کنند. در حدود 600 ایرانی نیمه وقت و تمام وقت در این شغل هستند و سابقه بعضی از آنها به 20 سال هم می رسد. جمشید باقرزاده از فعالان اجتماعی و سیاسی و رئیس انجمن رانندگان تاکسی کاناداCanada Taxi Drivers Association و احمد گلکان معاون این انجمن که از ابتدای این گزارش حضور و همکاری فعالی داشتند، به همراه چند تن از فعالان رانندگان تاکسی مانند اون لیچ بخشی از رانندگان تاکسی را نمایندگی می کردند. متن کامل گزارش را دراین لینک بخوانید: http://shahrvand.com/?c=118&a=3565

Monday, March 03, 2008

Anecdote

با خواندن حكايت زير، اين پرسش ايجاد مي‌شود كه : در زمان فعلي مسئولين ما مانند اميركبير نيستند يا ما همان‌مردميم ؟ چرا كه جداي از شرايط ظاهري جامعه، خيلي اوضاعمان با آن زمان تفاوت ندارد. قبول نداريد ؟ كافيست كمي به خودمان و اطرافمان نگاه كنيد تا ببينيد بازار جن و پری و رمال‌ها و دعانويس ها امام زمانها ، سفرهای سکینه ، رقیه ، اصغر و اکبر وابوالفضل در هر طبقه ای چه دارا و چه ندار چه داغ است و در بسياري موارد جهل و ناداني چه برسرمان مي‌آورد.


روزی كه اميركبير گريست
در سال ۱۲۶۴ قمري، نخستين برنامه‌ي دولت ايران براي واكسن زدن به فرمان اميركبير آغاز شد. در آن برنامه، كودكان و نوجواناني ايراني را آبله‌كوبي مي‌كردند.
اما چند روز پس از آغاز آبله‌كوبي به اميركبير خبردادند كه مردم از روي ناآگاهي نمي‌خواهند واكسن بزنند. به‌ويژه كه چند تن از فالگيرها و دعانويس‌ها در شهر شايعه كرده بودند كه واكسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان مي‌شود هنگامي كه خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيماري آبله جان باخته‌اند، امير بي‌درنگ فرمان داد هر كسي كه حاضر نشود آبله بكوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مي كرد كه با اين فرمان همه مردم آبله مي‌كوبند. اما نفوذ سخن دعانويس‌ها و ناداني مردم بيش از آن بود كه فرمان امير را بپذيرند. شماري كه پول كافي داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌كوبي سرباز زدند.
شماري ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مي‌شدند يا از شهر بيرون مي‌رفتند روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند كه در همه‌ي شهر تهران و روستاهاي پيرامون آن فقط سي‌صد و سي نفر آبله كوبيده‌اند. در همان روز، پاره دوزي را كه فرزندش از بيماري آبله مرده بود، به نزد او آوردند.
امير به جسد كودك نگريست و آنگاه گفت: ما كه براي نجات بچه‌هايتان آبله‌كوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند كه اگر بچه را آبله بكوبيم جن زده مي‌شود.
امير فرياد كشيد: واي از جهل و ناداني، حال، گذشته از اينكه فرزندت را از دست داده‌اي بايد پنج تومان هم جريمه بدهي.
پيرمرد با التماس گفت: باور كنيد كه هيچ ندارم. اميركبير دست در جيب خود كرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حكم برنمي‌گردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقيقه ديگر، بقالي را آوردند كه فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميركبير ديگر نتوانست تحمل كند. روي صندلي نشست و با حالي زار شروع به گريستن كرد. در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در كمتر زماني اميركبير را در حال گريستن ديده بود.
علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند كه دو كودك شيرخوار پاره دوز و بقالي از بيماري آبله مرده‌اند.
ميرزا آقاخان با شگفتي گفت: عجب، من تصور مي‌كردم كه ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است كه او اين چنين هاي‌هاي مي‌گريد.
سپس، به امير نزديك شد و گفت: گريستن، آن هم به اين گونه، براي دو بچه‌ي شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست.
امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان كه ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشك‌هايش را پاك كرد و گفت: خاموش باش. تا زماني كه ما سرپرستي اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولي اينان خود در اثر جهل آبله نكوبيده‌اند امير با صداي رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم.
اگر ما در هر روستا و كوچه و خياباني مدرسه بسازيم و كتابخانه ايجاد كنيم، دعانويس‌ها بساطشان را جمع مي‌كنند. تمام ايراني‌ها اولاد حقيقي من هستند و من از اين مي‌گريم كه چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند.

روش سبز کردن سبزه


روش سبز کردن سبزه

براي سبز کردن سبزه ابتدا گندم يا ماشک يا ماش يا عدس ريز را توي آب مي ريزيم و حدود سه روز در آب نگاه مي داريم البته هر روز براي جلوگيري از گنديدن دانه بايد آبش را عوض کنيم. حواسمان باشد که آب گرم روي دانه ها نريزيم بلکه فقط با آب سرد آبش را عوض کنيم.
بعد از سه روز يک تکه پارچه از جنس کتان يا ململ يا چلوار درشت باف مناسب که رطوبت را در خودش نگاه دارد در ضمن آنقدر کلفت نباشد که مانع عبور هوا شود پيدا مي کنيم. دانه ها را آبکش مي کنيم. پارچه را خيس مي کنيم و ميچلانيم در حدي که مرطوب باشد ولي آبچکان نباشد. دانه ها را وسط پارچه مي ريزيم و پارچه را به شکل بقچه جمع مي‌کنيم و درظرفي قرار مي دهيم. به همين وضع نگاه مي داريم تا زماني که اولين جوانه هاي سفيد از دانه ها بيرون بزند. فقط در حدي که جوانه‌ها نوک بزنند. پارچه‌اي که دور دانه ها پيچيديم هيچ وقت نبايد خشک بشود .مي توان با آبپاشي که براي آبپاشي روي برگ گل ها به کار مي بريم يا با پشنگه کردن آب بوسيله انگشتان پارچه را مرطوب کرد. بعضي ها معتقدند که در اين مرحله بايد محل دانه ها گرم ولي تاريک باشد. وقتي اولين جوانه ها زده شده ( قبل از اينکه سبز بشود فقط سفيدي اش اندکي ظاهر شود) دانه ها را در سيني پهن مي کنيم با ضخامت حدود يک و نيم سانتي متر و پارچه را روي آنها مي کشيم. و هرروز هم پارچه را مرطوب مي کنيم.تا زماني که جوانه ها روبه سبزي بگذارند ديگر پارچه را بر مي داريم و مي گذاريم زير نور آفتاب يا چراغ مهتابي رشد کنند و ذره ذره از کناره هاي سيني آبياري اش مي کنيم . نه آنقدر کم که به بعضي جاها آب نرسد و بخشکد و نه آنقدرزياد که جوانه ها بگندد.

Labels